گفتوگو با نیلوفر بیضایی در ونکوور به بهانهٔ بزرگداشت یک عمر فعالیت هنریاش
سیما غفارزاده – ونکوور
پس از گفتوگو با حسام انوری و سینا اتحاد در شمارهٔ ۴۶ نشریه و گفتوگو با هیئت مدیرهٔ جامعهٔ فرهنگی زنان ایران در شمارهٔ قبل، افتخار این را داشتیم که با حضور نیلوفر بیضایی، نمایشنامهنویس، محقق و کارگردان تئاتر، به تماشای نمایش «بانو در آینه» که بر اساس تعدادی از کارهای او کارگردانی شده است، بنشینیم و همچنین فرصتی بیابیم برای دیدار و گفتوگو با او در زمان بسیار کوتاهی که میهمان جامعهٔ فرهنگی زنان بود.
نیلوفر بیضایی که از سال ۱۹۸۵ در آلمان بهسر میبرد، پس از پایان تحصیل در رشتههای ادبیات آلمانی، تئاتر–سینما و تلویزیون و تعلیم و تربیت از دانشگاه فرانکفورت در سال ۱۹۹۴ گروه تئاتر دریچه را پایهگذاری کرد و به نمایشنامهنویسی و کارگردانی تئاتر پرداخت. آثار نمایشی او حاوی موضوعاتی چون زن و زنانگی محصورشده، فردیت گمشده در جامعهٔ تودهوار، هویتجوئی و بیگانگی و تبعید با نگاه منتقد اجتماعی است.
گفتوگو با نیلوفر بیضایی، بیاغراق یکی از بهترین تجربهها در این زمینه بود. او که با گشادهرویی و لبخند پذیرای ما بود، فروتنانه و صمیمانه پاسخگوی پرسشهای ما بود که توجه شما را به حاصل آن جلب میکنم.
خانم بیضایی عزیز، با سلام و سپاس فراوان از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید، و ضمن خوشامدگویی به ونکوور، تصور نمیکنم نیازی به طرح سؤال «معرفی کوتاه خود» از شما باشد، لطفاً در ابتدا کمیاز فعالیتهایی که در حالِ حاضر دارید برایمان بگویید.
با سلام به شما و با سپاس از لطفتان. با کمال میل میتوانم شرح ماوقعی کوتاه از فعالیتهایم در این سالها و همچنین جدیدترین کارهایم بدهم. من از سال ۱۹۸۵ در آلمان زندگی میکنم. آنجا در رشتههای ادبیات آلمانی، تئاتر-سینما و تلویزیون و تعلیم و تربیت تحصیل کردهام و در سال ۱۹۹۴ کارشناسی ارشد گرفتم. در همان سال، گروه تئاتر دریچه را بینانگذاری کردم و از آن هنگام تاکنون بیست نمایشنامه کارگردانی کردهام که بیش از چهارصد اجرا در آلمان، شهرهای اروپا، کانادا و آمریکا داشتهاند. همچنین ده نمایشنامه نوشتهام که بخشی از آنها را منتشر کردهام و تعداد زیادی مطلب تحقیقی در مورد تئاتر و همچنین مسائل اجتماعی نوشتهام که اکثر آنها در نشریات گوناگون خارج از کشور منتشر شدهاند. در حال حاضر جدیدترین اثر نمایشیام که «در این مکان و در این زمان» نام دارد و بر اساس داستانهای خانم مهشید امیرشاهی تنظیم و کارگردانی کردهام، در اروپا در حال اجراست.
همانطور که اشاره فرمودید، شما دانشآموختهٔ ادبیات آلمانی و هنرهای نمایشی هستید و تا جایی که اطلاع دارم، تقریباً تمام پیشینهٔ حرفهای شما روی نمایشنامهنویسی و کارگردانی تئاتر متمرکز بوده است. با این وجود، پس از ۳۳ سال زندگی، تحصیل و فعالیت حرفهای در خارج از ایران، تعداد کارهای شما به زبان فارسی بیش از کارهایتان به زبان آلمانی است. کمی در اینباره برایمان بگویید. آیا این ناشی از نیرو و کشش زبان مادریست یا ظرفیتهای و ظرافتهای زبانی یا سلیقه و هر عامل دیگری؟
در وهلهٔ اول نتیجهٔ نیاز کاملاً شخصی خودم به حفظ ارتباط با زبان فارسی است. من هجده ساله بودم که ناچار به ترک ایران شدم. در سالهای اول زندگی در آلمان و همچنین در دوران تحصیلم بهتدریج از زبان فارسی دور شدم و اصلاً از این اتفاق حس خوبی نداشتم. حس کردم چیزی را دارم از دست میدهم که اهمیتش را تازه در زمانی دریافتهام که از آن دور شدهام: زبان فارسی. زبانی که برای من خانه و آشیانه است، بار فرهنگی و تاریخی دارد و مأمنیست که فکر من را پالایش میدهد و میپروراند. از سوی دیگر، این اجبار ترک وطن مرا تا امروز نیز آزار میدهد. برای من حفظ زبان فارسی و پرداختن به مسائل فرهنگی و اجتماعی ایران، نوعی حفاظت از وطنیست که بهصورت فیزیکی در آن حق حضور و بیان ندارم و من از این طریق آن را به درونیترین لایههای روح و اندیشهام پیوند زدهام.
ضمن عرض تبریک برای انتخاب نمایش «در این مکان و در این زمان» که اخیراً از سوی تماشاگران فستیوال تئاتر ایرانی هایدلبرگ بهعنوان بهترین نمایش انتخاب شده است، با توجه به اینکه نمایش یادشده بهزبان فارسی و بالانویس آلمانیست، دلیل استقبال فراوان از آن را که قرارست تا اواسط امسال روی صحنه باشد، در چه میبینید؟ چند درصد از تماشاگران را غیرایرانیها تشکیل میدهند؟
مسلماً بهدلیل اینکه نمایشهای من به زبان فارسی اجرا میشوند، بخش مهمی از تماشاگران کارهایم ایرانیاند. در اجراها، در استفاده از بالانویس همیشه به امکان تبلیغ اجرا در میان غیرایرانیها نیز نظر دارم. برای مثال، در شهر خودم فرانکفورت همیشه از بالانویس استفاده میکنیم چون حدود بیست درصد از تماشاگران ما غیرایرانی هستند. در برلین اجرا را بدون بالانویس آلمانی انجام دادیم، با وجود آنکه ظرفیت برای آمدن تماشاگران آلمانی نیز وجود داشت. ولی ما در برلین فقط یک شب اجرا داشتیم و برای همان یک شب تمام بلیتها پیشفروش شده بود و اگر میخواستیم برای آلمانیها نیز اجرا بگذاریم، باید دو شب اجرا میگذاشتیم که برایمان ممکن نبود. برای همین در آنجا از استفاده از بالانویس صرف نظر کردیم. یا مورد دیگر اینکه بهزودی در زوریخ اجرا داریم و برگزارکنندگان اجرای ما امکان تبلیغ در میان سوئیسیها را نیز دارند و برای همین باز از بالانویس استفاده خواهیم کرد.
صحبت از بالانویس شد؛ بهطور کلی کاربرد بالانویس در تئاتر را با کاربرد زیرنویس در فیلم چگونه مقایسه میکنید؟ تا چه اندازه این مسئله به استقبال مخاطب غیرفارسیزبان از نمایشهای شما (که در اصل به زبان فارسی نوشته و اجرا شدهاند)، کمک میکند؟
اصولاً خواندن متن در حین دیدن تصویر، هم در فیلم و هم در تئاتر برای تماشاگر مشکل است و نیاز به تمرکز بیشتری دارد. البته در فیلم استفاده از این شیوه رایجتر است در حالیکه استفاده از آن در نمایش سابقهای طولانی ندارد و اولین بار از آن در اپرا استفاده شد. این شیوه اصلاً ایدهآل نیست. اما این انتخاب من بود برای اینکه هم بتوانم زبان فارسی را بهعنوان زبان صحنهای حفظ کنم و هم اینکه با تماشاگر جامعهٔ میزبان ارتباط برقرار کنم. نکتهٔ جالب اینکه اگر به زبان آلمانی کار کنم که در این مورد هم تجربه داشتهام، بخشی از تماشاگر ایرانی را از دست میدهم. در دو نمایشی که به زبان آلمانی کار کردم و هم از سوی منتقدان و هم از سوی تماشاگران آلمانی با استقبال زیادی روبرو شدند، درصد تماشاگران آلمانی در بعضی اجراها به پنجاه تا هفتاد درصد میرسید و این به این معنی است که بخشی از ایرانیان بهدلیل آلمانی بودن زبان نمایش به دیدن آن نیامدند.
با توجه به علائق شخصی شما – که تصور میکنم تحت تأثیر موضوعات مهم اجتماعی و سیاسی روز جهان و ایران است – معمولاً انگیزهها و اولویتهای شما در انتخاب سوژهٔ کار و زبان اجرا چیست؟
من از پیش به الویتها فکر نمیکنم. این الویتها در درون ساختار فکری من جا کردهاند. اما در اکثر موارد، این را که کار بعدیام چه باشد، به حس غریزی خودم میسپارم. مثلاً ایدهٔ همین نمایش «در این مکان و در این زمان» پانزده سال پیش به ذهنم رسید، اما تا اینکه در ذهن من پخته شود و شکل بگیرد و شکل اجرایی بیابد، اینهمه سال وقت لازم داشت و بهجایش در این سالها تعداد زیادی نمایش دیگر به صحنه بردهام که زمان کار کردن آنها زودتر رسیده بود.
بهعنوان هنرمندی مهاجر و غیرآلمانی، آیا فکر میکنید از امکانات یکسان با آلمانیها برخوردارید؟ آیا کار شما در مقایسه با کار کیفیِ معادلی بهطور یکسان مورد توجه قرار میگیرد؟ همچنین آیا فکر میکنید بهعنوان هنرمندی مطرح و صاحب نام، از طرف جامعهٔ ایرانی در آلمان حمایت میشوید؟
مسلماً خیر. البته دلیلش همین انتخاب خودم و اصرارم به کار کردن به زبان فارسی است. چون زبان فارسی در آلمان در مقایسه با کل جامعه، مخاطب محدودی را در بر میگیرد و چون حتی استفاده از بالانویس هم نمیتواند جای کار کردن و جا افتادن در جامعه و فرهنگ آلمانی را پر کند، بودجهها و امکاناتی که من از مراکز آلمانی دریافت میکنم، کمتر از آلمانیهایی ست که به زبان خود و برای تمام جامعه کار میکنند. با این همه، همین که از این میزان امکانات میتوانم برای کارهایم بهره ببرم، به این دلیل است که ادارات و مراکز آلمانی، کیفیت هنری کار من را به رسمیت میشناسند. در مورد جامعهٔ ایرانی باید بگویم که اگر ابراز علاقه و حمایت معنوی و حضور و استقبال آنها نبود، من نمیتوانستم این همه سال در تئاتر ایرانی خارج از کشور دوام بیاورم.
و میرسیم به نمایش «بانو در آینه»؛ آن را چگونه دیدید؟ ارزیابیتان از زاویهٔ دید کارگردان، حسام انوری، به مجموعه کار شما که دستمایهٔ این نمایش بوده است، چیست؟
کارگردانی و اجرا بهکل از حد انتظار من خارج بود. کار بسیار خوبی بود و پر از تصاویر فکرشده و خوب پرداختهشده. حسام انوری از نظر من کارگردانی بسیار خلاق و نوپرداز است و بسیار خوشحالم که او به سراغ متنهای من رفت. در مورد انتخابهای حسام از میان متنهایم باید بگویم که بیشترین متنی که در نمایش استفاده شده، از نمایش من به نامِ «بانو در شهر آینه» است و همچنین بخشهایی از نمایش «سرزمین هیچکس» و قسمت مربوط به فروغ فرخزاد از نمایش «چهره به چهره در آستانهٔ فصلی سرد» که نمایش در حقیقت با این قسمت پایان مییابد. بهجز اینها حسام بخشهایی از نمایشهای کارگردانیشده توسط من را استفاده کرده و خودش آنها را کارگردانی کرده است، مثل «مدهآ» از داریوفو که من در چارچوب نمایش «رؤیاهای آبی زنان خاکستری» آن را در سال ۲۰۰۰ بهطور کامل اجرا کردم و اتفاقاً بخشهایی از آن در یوتیوب نیز هست یا بخشهایی از نمایش «سه نظر دربارهٔ یک مرگ» که من در سال ۲۰۰۲ بر اساس داستانهای خانم مینا اسدی برای اجرای نمایشی تنظیم و کارگردانی کردم. فکر میکنم در ترکیبی که حسام استفاده کرده، جای دو اثر نمایشی من خالی است که به طرح کارگردانی او بسیار نزدیک بودند و بهنظرم حیف آمد که نیستند. یکی «مرجان، مانی و چند مشکل کوچک» که هم بهلحاظ فرم و هم از نظر محتوا و نوع نوشتار به چارچوب این نمایش کاملاً میخورد و شاید زوایای دیگری را در آن میگشود و دیگری تابلوی مربوط به قرةالعین در نمایش «چهره به چهره در آستانهٔ فصلی سرد» من. بههر حال، اکثر انتخابها خوب بوده و پرداخت و اجرا عالی. برای او و گروهش موفقیت و خلاقیت ابدی آرزو میکنم.
نظرتان دربارهٔ اجرای بازیگران جوان این نمایش – که همه بهجز شاهرخ مشکینقلم هنرمندانی محلیاند – چیست؟ آیا تفاوت عمدهای بین دو اجرای دوم و سوم مارس دیدید؟
بازیگران همانطور که گفتید جواناند، برخی از آنها بسیار پختهتر از دیگران بودند و برخی حضور صحنهای قویتری داشتند. اما آنچه مسلم است، اینکه مشخص بود همگی کارشان را جدی میگیرند و تلاش کردهاند و این بسیار امیدارکننده است. بله، تفاوت میان دو اجرا کاملاً مشهود بود. در اجرای اول مثل اکثر اجراهای اول در تئاتر ممکن است بسیاری از اشکالات تکنیکی و اجرایی بهوجود بیاید و در اجرای دوم این اشکالات معمولاً برطرف میشوند. اما شور و شوق و انرژی و بهقولی بالا بودن آدرنالین خون بازیگران معمولاً در اجرای اول در بیشترین حد خود است.
آیا فکر میکنید این نمایش، بدونِ بازنویسی و تغییری، در کشورهای دیگر از جمله آلمان قابل اجراست؟ آیا آن را در همین حدی که در ونکوور از آن استقبال شد، مورد توجه و استقبال پیشبینی میکنید؟
بله، صد در صد. نمایش بهلحاظ کیفیت اجرایی این قابلیت را دارد که برای تماشاگران همهٔ کشورها اجرا شود و نه فقط ایرانیان. برای همین میتوانم تصور کنم در آلمان برای ایرانیان و آلمانیها اجرا شود. البته در این صورت باید سیستم بالانویس را بیشتر تمرین کنند تا همزمان با گفتارهای صحنهای متن عوض شود. در زمینهٔ بالانویس، اشکالات بسیار بود و اگر بخواهند آن را حفظ کنند، باید جداً روی آن کار کنند.
اگر انتقادی به این نمایش داشته باشید، مهمترین نکتهای که مایلاید اینجا بیان بفرمایید، چیست؟ و در مقابل، مهمترین نقطهٔ قوت کارگردانی و بازیگری این نمایش را در چه دیدید؟
چیدمان و ترتیب کنار هم گذاشتن اپیزودها و تغییر صحنهها دو موردی هستند که در موردشان حتماً با خود حسام هم صحبت خواهم کرد. نقطهٔ قوت کارگردانی، خلاقیت و بازیگری، انرژی و شور بود که هر دو مثبتاند.
با توجه به ارتباط اخیرتان با «جامعهٔ فرهنگی زنان ایران» برای شرکت در جشن روز جهانی زن و بزرگداشت یک عمر فعالیت هنری شما در ونکوور، فضای فعالیتهای فرهنگی، هنری و اجتماعی شهر ما را، بهویژه در مقایسه با شهرهای اروپایی، چگونه دیدید؟
من در سال ۲۰۱۰ هم نمایش «یک پرونده، دو قتل» را در ونکووراجرا کردهام و خاطرات خوبی از شهر شما در ذهن داشتم. در این سفر نیز حس بسیار خوبی داشتم و ایرانیان ونکوور را انسانهایی بسیار علاقهمند به فرهنگ و هنر یافتم. ایرانیان اروپا نیز همینطورند، اما در اینجا شما این امتیاز را دارید که جمعیت وسیعی از ایرانیان در یک شهر متمرکزند، در اروپا این ایرانیان علاقهمند در شهرهای گوناگون پراکندهاند و ما به همهٔ آنها دسترسی نداریم.
آیا در آیندهای نزدیک برنامهای برای اجرای یکی از نمایشهایتان، خصوصاً آخرین کارتان، در ونکوور دارید؟
دوستانی ابراز علاقه کردند که نمایش جدیدم را به ونکوور دعوت کنند. متأسفانه دو تن از افراد گروهم امکان سفر به کانادا را ندارند و من نمیخواهم به ترکیب فعلی گروه دست بزنم. برای همین، این کار را متأسفانه نمیتوانیم به ونکوور بیاوریم.
بهعنوان حسن ختام، شما از مدافعان جدی حقوق زنان، حقوق همجنسگرایان و اقلیتهای دینی هستید. در آستانهٔ روز جهانی زن، مهمترین آرزوی شما – یا بهترست بگوییم امیدواری شما – برای زنان جهان و خصوصاً زنان ایران چیست؟ و البته هر مطلب دیگری که مایلاید اضافه بفرمایید.
زنان ایران همانطور که در سخنرانیام هم گفتم، در مقاومت در برابر بیحقوقی و تبعیض، بسیار شجاعاند و اجحاف را نمیپذیرند. همین حرکت زیبای «دختران انقلاب» نمونهٔ روشن و امروزی شهامت و آزادیخواهی زنان ایران است. و باز همانطور که گفتم، بسیار خوشحالام که یک زنام و خوشحالتر اینکه یک زن ایرانیام.
با سپاس دوباره از وقتی که در اختیار رسانهٔ همیاری قرار دادید.
ممنون از شما.
________________________________________________________
دیدار نیلوفر بیضایی با گروه هنرمندان نمایش «بانو در آینه»
ایمان کربلائیان – ونکوور
در جلسهای که گروه تئاتر شهرزاد و خانم نیلوفر بیضایی روز یکشنبه، ۴ مارس، بعد از نمایش «بانو در آینه» داشتند، ابتدا خانم بیضایی از گذشته و سوابق خود سخن گفتند و در ادامه، گپ و گفت با بازیگران این نمایش، باب آشنایی ایشان با آنها را گشود. حسام انوری، کارگردان این نمایش، از مراحل اولیهٔ این کار تا مشکلات و تجربیات بهدستآمده سخن گفت. در ادامه، خانم بیضایی از حسام انوری بهخصوص برای تصویرسازیهای بینظیر و نوین در این نمایش، اجرای بازیگران، موسیقی متن و… تمجید کردند.